همه ما بارها و بارها تعاريف مختلفی را از هنر شنيدهايم، تعاريفی که گاه شعارگونه، گاه فلسفی و گاه هنرمندانه بودهاند که يقيناً تکرار آنها که از اکثر بزرگان داخلی و خارجی و دينی و غير دينی صادر شده است خالی از لطف است. اما نوع خاص مواجهه با مفهوم هنر در فرهنگ ايرانی – اسلامی ما معنايی از هنر را به ذهن متبادر میکند که به نظر میرسد بسيار با مفهوم هنر در جهان غرب که اتفاقا هنرها به شکل امروزی زائيده آن هستند، متفاوت است. مفهوم هنر در فرهنگ ما بيشتر مترادف فضيلت بوده است در صورتی که مفهوم اين کلمه در فرهنگ غرب تنها مترادف نوعی مهارت و خلاقيت در ارائه زيبايی است و يا حتی فراتر از آن زيبايی در فرم است هر چند که محتوی زشتترين چيزها باشد.
گرچه مفهوم زيبايی خود محل بحث است!
از همين جاست که تعارض بين دو مفهوم از هنر رخ مینمايد، هنر در نزد ما با مراجعه به کاربرد اين کلمه در آثار قدما بيشتر بر سجايای اخلاقی دلالت دارد که در اين معنا بسيار هم ارزشمند شمرده شده و مورد توجه قرار داشته است، اما صناعت زيبا يا به تعبير امروز هنری گرچه مورد تحسين است؛ اما فقط هنگامی واجد آن ارزش تام و تمام است که با نوعی حکمت از طرف سازنده همراه باشد به طور مثال نگاه کنيد به مواجهه معماران سنتی ايران با هنرشان. درست است که بسياری از هنرها نظير موسيقی در کشور وجود داشته و مانند سينما و غيره وارداتی نیستند اما امروزه مبانی نظری و يا حداقل شکل تئوريزه خود را مطابق غرب آرايش دادهاند. از اين گذشته تقسيمبندی هفتگانه هنرها و شکل علمی آنها غربی است.
اين در حالی است که اصالت و ارزش در غرب به هنرمند و افکار او و يا در بعضی موارد حتی به ناخودآگاه او داده میشود، هنرمندی که با تعاريف ذکر شده از سوی فلاسفه مدرن و امروزی منطبق است حال آنکه افکار او مطابق با اصول و ارزشهای اخلاقی و فضايل متعارف باشد يا نباشد. هنر در غرب و يا دست کم هنری که ما از غرب دريافت کردهايم ربطی به فضيلتهای اخلاقی ندارد و به مثابه وسيلهای میتواند در خدمت مفاهيم مختلفی از قبيل جنگ، استعمار، ديکتاتوری، و يا عوامفريبی باشد. بهعنوان مثال میتوان به فیلم پيروزی اراده از لنی ريفنشتال(۱) (۱۹۳۵) اشاره کرد و به همين منوال هنرمند نيز میتواند در خدمت پليدی و يا حتی خود جزئی از آن باشد.
البته او با همان تعريف میتواند در خدمت مفاهيم انسانی، دينی و فضائل اخلاقی نيز باشد کما اينکه اکثريت هنرمندان برجسته و فضای کلی هنر در جهان به سمت ستايش از سجايای اخلاقی و صفات انسانی ميل میکند. اما اين صفت در تعاريف آکادميک يآ فلسفی و يا حداقل در مفهوم جاری آن در جامعه جايگاهی ندارد و بهعنوان شرط هنر بودن مطرح نشده است. (۲) شايد رجوع به معنای کلمه هنر کمی مارا ياری کند. فرهنگ دهخدا در معنی کلمه هنر آورده است: علم و معرفت، فضل و فضيلت و کمال، زيرکی و به عنوان نمونه: به اشعاری و از جمله اين شعر از نظامی اشاره کرده است:
در همه چيزی هنر وعيب هست
عيب مبين تا هنر آری به دست
که مراد از هنر متضاد عيب يعنی کمال و فضل و برتری است که البته در اين مثال میتواند برتری در انجام کاری باشد نه صرفا برتری اخلاقی اما شکل غالب و ستايش شده و باور غالب نزد فرهيختگان همانطور که پيشتر گفتيم برتری اخلاقی است. میبينيم که رايجترين و نزديکترين معنا برای کلمه هنر در نزدِ ما همين معنا است کما اينکه نمونههای استفاده از آن در نظم و نثر و ادبيات و حکمت ديده میشود که يکی از نمونههای بارز آن اين شعر سعدی است:
تا مرد سخن نگفته با شد
عيب و هنرش نهفته باشد
اما در ادامه معانی ديگری برای اين کلمه آورده شده که کمی به معنای امروزی يا غربی آن نزديکتر است اما هيچگاه مطابقت تام و تمام با آن ندارد:
توانايي فوق العاده چون مرد بر هنر خويش ايمنی دارد
رود به ديده ی دشمن به جستن پيکار
(عنصری)
کار فوق العاده، صنعت و حرفه
هنر بنمای اگر داری نه گوهر
گل از خار است وابراهيم از آذر
(سعدی)
اما در غرب سير معانی ومفهوم اين کلمه چطور بوده است: فرهنگ Longman معانی رايج برای کلمه ”Art” در زبان انگليسی را به اين صورت آورده است: کارهايي مانند نقاشی و مانند آن را هنر گويند همچنين مهارت در انجام هر کاری را هنر گويند. هر کاری که خلاقانه باشد. با نگاهی به کتاب ارزشمند حقيقت و زيبايي نوشته بابک احمدی میتوان مصداقهايي از معنای کلمه هنر و همچنين اطلاق هنرمند را بويژه در متون کهن يافت: آنجا در نقل قولی از افلاطون ميبينيم “اگر نگارگران و معماران و کشتیسازان را بنگری میبينی که هر کدام اجزاء و مصالح کار خود را با نظمی خاص فراهم میسازد و هر چيز را به شکلی در میآورد که با جزء ديگر سازگار باشد و آنگاه از تلفيق جزءها اثری منظم و هماهنگ و زيبا پديد میآورد. هنرمندانی هم که با تن آدمی سروکار دارند، مانند پزشکان و استادان ورزش همواره در اين انديشهاند که تن را تابع نظم و قاعدهای خاص کنند” (۳)
در اينجا همانطور که میبينيم افلاطون اقشار مختلفی نظير پزشکان، استادان ورزش و کشتیسازان را با نگارگر و معمار جملگی تحت عنوان هنرمند آورده است و باز از اين متن اينطور استفاده میشود که زيبايي به معنای ايجاد هماهنگی، نظم و تناسب و هنر مترادف نوعی صناعت و آفرينش اين زيبايي است. اين معنا گرچه با مفهوم هنر امروزی تفاوت دارد اما تفاوت آن با استفاده از اين معنا در فرهنگ ما دوچندان است، به بيان ديگر گرچه همانطور که در ادامه نيز خواهيم ديد کلمه هنر در طول تاريخ غرب نيز مترادف معانی مختلفی بوده است که گاه همانند ما بوده اماگاهی با برداشت ما از آن تفاوت بنيادی داشته است. در اينجا بابک احمدی نکته مهمی را يادآور میشود اينکه: “برای يونانيان و بزرگترين فيلسوفانشان تفاوتی ارزشی و کيفی ميان انواع ساختن وجود نداشت.
هنر، ساختن يا POESIS بود خواه ساختن شعری يا تصويری باشد يا کشتی و ساختمان.” يونانيان در مورد هنر از کلمه Tekhne استفاده میکردند که به دو معنای هنر و فن به کار میرفت، اما واژه رايج برای هنر امروزين و کلمهای که به هنر ترجمه شده ”Art ” است. اين لغت در گذشته هم به فن و هم به هنر اطلاق ميشده است؛ اما در طول تاريخ، هنرمند از صنعتگر دور شده است. ريموند ويليامز در آغاز کتابش “فرهنگ و جامعه” مینويسد: هنر تا حدود سال 1800 ميلادی برای حرفه، فن و مهارت حرفهای به کار می رفت …
اما از آغاز سده بيستم ”Art” به نهادی اجتماعی اطلاق میشد و رشتهای از کنشهای خاص توليدی را، يعنی آنچه ما امروز توليد هنری میناميم، چنين خواندند” (۴) اما از سده نوزدهم به این سو و شايد همراه مدرنيته بنا بر آراء فلاسفه و متفکرين معاصر تعاريف و مفاهيم جديدی برای هنر وضع شد که پرداختن به آنها و تعارضات و بحثهای مربوطه از حوصله اين مقاله خارج است اما در ميان آنها ويژيگیهايی مشاهده میشود که میتوانند راهنمای ما باشند، مقصود ما آن کيفيات ذاتی است که میتواند فعاليتهايی را به عنوان هنر از ديگر اعمال بشری متمايز کنند:
همانطور که گفتيم يکی از اين ويژگیها دارا بودن خلاقيت در ساخت آن اثر هنری است که به عنوان يک خصوصيت مهم و تعيینکننده مطرح است. نکته ديگر نوآوری و تازگی است یکی از مهمترین ویژگیهای هنر در مفهوم امروزی “یکه” بودن آن است و شاید این ویژگی است که یک اثر هنری را از یک تولید صنعتی جدا میکند. ويژگی بعدی اعتبار الهام و عدم توجه به کارکرد عقل در آفرينش اثر هنری است در واقع عدهای از نظريه پردازان که برجستهترين آنها کالينگوود (Collingwood) است، هنر را اساسا ابراز احساسات هنرمند میدانند(۵).
حال به شروط کاملتری برای باز شناسی هنر توجه کنيم، تاتارکيويچ شش شرط اصلی را که از عناصر اصلی هنر محسوب میشود تلخيص کرد: توليد زيبايی، مانندسازی واقعيت، آفرينش فرمها، بيان احساس از سوی هنرمند، توليد تجربه زيبايي شناختی، ايجاد تکان يا ضربه. که اين شرط واپسين محصول روزگار ماست.(۶)
يقينا ما از پرداختن به آرا و نظريات فلاسفه و متفکران مهمی در اين مختصر عاجزيم از آن جمله هگل که مفهوم هنرهای زيبا را پيش کشيد که دربردارندهی معماری، مجسمه سازی، موسيقی، نقاشی و شعر بود؛ اما بهعنوان آخرين نمونه چندی از نظرات اخير را ذکر میکنيم: جرج ديکی ميگويد: آنچه چيزی را اثر هنری میسازد، کيفيت خاصی نيست که بتوان درون اثر مشاهده کرد بلکه شأن خاصی است که به قول آرتور دانتو “عالم هنر” برای آن قائل میشود .(۷)
طبق توضيحات ديکی مقصود از عالم هنر، مجموعه اهل هنر از جمله منتقدين، نظريهپردازان و هنرمندان و مجامع هنری است، اين نهاد اجتماعی با عرضه و معرفی يک اثر آنرا به هنر تبديل میکند و به آن شأن هنری میدهد. میبينيم که شروط و ملاکهای بازشناسی هنر آنچنان تغيير يافته که در بعضی موارد بسيار غريب مینمايد، به عنوان مثال مارسل دوشان (Marcel Duchamp) در سال 1917 اثری را با عنوان فواره یا آبفشان در نمايشگاهی مربوط به جامعه هنرمندان مستقل شهر نيويورک عرضه کرد که يک توالت مردانه ديواری از چينی معمولی بود.
مارسل دوشان و اثر هنریاش: آبفشان (Fountain)
در اینجا سه نکته مهم وجود دارد:
اول اینکه انتخاب شیء خود یک عمل خلاقانه است. ثانیاً، اینکه با لغو عملکرد «مفید» یک شیء، تبدیل به هنر میشود. ثالثاً، ارائه و افزودن عنوانی به شیء به آن «فکری نو»، معنایی نو داده است. “حاضرآمادههای” (۸)دوشان همچنین بر این اصل تأکید داشتند که آنچه هنر است توسط هنرمند تعریف میشود. انتخاب شیء خود یک عمل خلاقانه است، از بین بردن عملکرد مفید شیء، آن را هنری میکند و ارائه آن در گالری معنای جدیدی به آن میبخشد.
این حرکت از هنرمند بهعنوان “سازنده” به هنرمند بهعنوان “انتخابکننده” اغلب بهعنوان آغاز حرکت به سوی هنر مفهومی تلقی میشود، زیرا وضعیت هنرمند و شیء مورد تردید قرار میگیرد. در آن زمان، حاضرآماده (Readymades) به عنوان حملهای به درک متعارف نه تنها از وضعیت هنر بلکه ماهیت آن تلقی میشد. (۹) با وجود اینکه کار دوشان به نوعی نقد و به چالش کشیدن مفهوم هنر بود، فواره در سال ۲۰۰۴ بهعنوان “تاثیرگذارترین اثر هنری قرن بیستم” توسط ۵۰۰ هنرمند و مورخ مشهور انتخاب شد.(۱۰)
همانطور که میبینیم نه تنها میان هنرمندان امروز جهان غرب و هنرمندان ادوار گذشته ما تفاوت فراوان است، حتی با هنرمندان امروزی ما نیز کمتر وجه مشترکی میتوان یافت. به بيان ديگر بدون اينکه بخواهيم بين آنها داوری کنيم، میان دنيای آنها و ما و همچنين درک آنها و ما از مفهوم هنر تفاوت بسيار است، که البته تا حدودی طبيعی و درست است. مشکل از آنجاست که هنر آکادميک و رسمی ما بيشتر تحت تاثير همين نظريات و تئوريهايي است که از غرب اخذ کردهايم در صورتی که اين مفهوم و کاربرد از هنر اساساْ برای مردم و فرهنگ ما بيگانه و عجيب است، هنر در ادبيات و فرهنگ ما همواره واجد ويژگيهای معنوی و والا است و همانطور که در ابتدا گفتيم بهخصوص در مواردی که هنرمند با بينش و حکمتی خاص آنرا میسازد مقام آن دوچندان میشود.
به نظر میرسد اين تفاوتها و تعارضات گاه سبب سرخوردگیها و رفتارهای هنجارشکنانه در میان اهالی هنر است و فاصله میان هنرمند با عامه مردم را بیشتر میکند. البته هنر مدرن در خود غرب نيز گاه از مردم فاصله گرفته و ارتباط آن با مخاطبينِ خاص و درون گالریها بوده است و آثار آوانگاردی مثل کارهای هنرمندانی که ذکر شد بحث و جدلهای فراوانی را بين منتقدين و نظريهپردازان بهوجود آورده است اما هميشه واجد مزيتهايی بوده است: يکی آنکه در اکثر موارد اين کارها ديدگاه جديدی ارائه کرده و ديگر اينکه به پيشرفت هنر کمک کرده است.
بنابراين مقصود اين نوشتار محکوم کردن هنر مدرن و يا هنر غرب نيست، بلکه نشان دادن تعارضات مفهوم هنر و درک اين کلمه در دو فرهنگ است که به نظر میرسد ممکن است سبب بسياری از نامهربانیها و عدم اقبالها در عالم هنر باشد زيرا وقتی سازمانهای ذيربط، خانوادهها و گاهی حتی خود هنرمندان دچار چنين تعارضاتی باشند بديهی است همواره اين فعاليتها در هالهای از ترديد قرار داشته باشند.
در پايان با توجه به اين گفته ويتگنشتاين که “معنای هر واژه چيزی غير از کاربرد آن در عمل نيست” شايد بتوان سوالاتی را مطرح کرد: آيا ترجمه Art به هنر با اشکالاتی روبرو بوده است؟ آيا وقت آن نرسيده است که متفکران فلاسفه و منتقدان هنری پُلی بين اين دو فرهنگ بزنند و نسبت ميان چنين مفاهيمی را روشن کنند؟ آيا ما تا ابد بايد موازين، نظريهها و شروط لازم و کافی غرب را برای بازشناسی همه چيز از جمله هنر استفاده کنيم؟
۱- Helene Bertha Amalie Riefenstahl خوشبختانه فیلم پیروزی اراده در آپارات در دسترس هست.
۲- البته میدانيم که بعضی از متفکرين نظير تولستوی هنررا خدمتگذار اخلاق میدانستند، او معتقد بود هنر راستين در خدمت هدفی نيکو است اما امروزه هنر را واجد ارزشهای خاص خود میدانند که ربطی به اخلاق ندارد (نگاه کنيد به کتاب چيستی هنر /اسوالد هنفلينگ/ ترجمه علی رامين / فصل مسئله تعريف
۳- ۳۴۰ حقيقت و زيبايی / بابک احمدی / نشر مرکز / ص ۲۶ (دوره آثار افلاطون / برگردان ح-لطفی /ج ۱پ ص)
۴- حقيقت وزيبايی / بابک احمدی / ص ۲۸ و ۲۹
۵- چيستی هنر / اسوالد هنفلينگ / ترجمه علی رامين / نشرهرمس / ص ۱۴
۶- چيستی هنر / اسوالد هنفلينگ / ترجمه علی رامين / نشرهرمس / ص ۱۶
۷- همان / ص ۳۰
۸- منظور از آمادههای دوشان. تعدادی از آثار اوست که تحت نام Readymades شناخته میشوند.
9-https://www.tate.org.uk/art/art-terms/r/readymade
10-https://en.wikipedia.org/wiki/Fountain_%28Duchamp%29