مدیریت حوزه فرهنگ و هنر تشنه آرامش، طمانینه و تدبیر
مدیریت حوزهای بسیار مهم و تاثیرگذار در برنامهریزی و سیاستگذاری و ابزاری قدرتمند در نیل به اهداف و دستیابی به موفقیت است که امروزه به دانشی ارزنده و یکی از رشتههای مهم دانشگاهی تبدیل شده است.
از سوی دیگر در زمانهی معاصر که فناوریهای نوین، فضای مجازی و رسانههای اجتماعی و مهمتر از همه هوش مصنوعی دنیا را به دهکدهای کوچک و هوشمند مبدل ساخته و نوع ارتباطات، تعاملات و دانش بشری تحولاتی بنیادین یافته است و مفهوم اقلیم و جغرافیا رنگ باخته است، فرهنگ از چنان جایگاهی برخوردار شده که در این دهکده جهانی تنها عامل تمایز افراد و جوامع محسوب میشود و اگر فرهنگ دچار تطور شود دیگر چیزی از ماهیت و هویت انسانها باقی نمیماند. فرهنگ بستر هویت انسان و جامعه است و کوچکترین لغزش در این عرصه، اثراتی ماندگار و گاه جبرانناپذیر برجای میگذارد. مدیریت فرهنگی در این شرایط، ابزارها و ملزوماتی را می طلبد که شاید در گذشته به آن وابسته نبود. یک مدیر فرهنگی در دوران کنونی باید علاوه بر اینکه به دانش این رشته مجهز باشد، به ویژگیها و خصائصی آراسته باشد تا با ترکیبی از علم و تجربه و مهارتهای شخصیتی این حوزه مهم را مدیریت نماید. هدف این نوشتار که از پس سالها تجربه نگارنده در این حوزه بر میآید، بازگوییِ شرایط و لوازم حوزه مدیریت در بخش فرهنگ و هنر است که ممکن است آنچنان که باید به آن پرداخته نشده است. از آن بابت که حوزه فرهنگ و هنر بالذات از شرایطی خاص برخوردار است و دیدگاه متفاوت هنرمندان و اصحاب فرهنگ به علاوه دنیای خیال انگیز و ماورایی و انتزاعی هنر و هنرمندان در مجموع شرایطی را ایجاد میکند که مدیریت در این حوزه را بسیار حساس و ویژه و متمایز مینماید. بنابراین مدیریت در چنین فضایی الزاماتی دارد که باید مورد توجه مدیر فرهنگی قرار گیرد:
* نخستین اصل، حاکم بودن آرامش و طمانینه و پرهیز از التهابآفرینی و تنشزایی و حاشیهپردازی در این حوزه است. غلبه حاشیه بر متن مطمئنا ناشی از عدم کفایت مدیر و خلاء مدیریت صحیح است. مدیر حوزه فرهنگ و هنر باید فردی صبور و آرام باشد تا بتواند در محیطی امن و آرام و به دور از هیجان و شتابزدگی و حاشیهسازی به تمشیت امور بپردازد.
* دومین اصل مهم، ارتباط موثر، محترمانه و صادقانه با هنرمندان است، هنرمند انسانی مستغنی و بینیاز است، ولی برای ارتباط احترام آمیز و صادقانه ارزشی والا قائل است، فلذا مدیر هنری باید این موضوع را در سرلوحه مراودات و ارتباطات خود قرار دهد.
* اصل سوم پرهیز از فردمحوری و تکیه بر آراء و نظرات کارشناسان و اهل فرهنگ و هنر و خرد جمعی در تصمیمگیریهاست. مدیریت دستوری و نگاه از بالا به پایین در حوزه فرهنگ به هیچ وجه پاسخگو و کارگشا نیست. فرهنگ با بخشنامه اداره نمیشود و به مدیریت مشارکتی و ارتباطات ماتریسی نیازمند است.
* چهارمین اصل پرهیز از اقدامات و شعارهای پروپاگاندایی و عوامفریبانه است. امروزه همگان به ویژه هنرمندان و فرهیختگان تفاوت بین اقدامات تبلیغاتی سطحی و اقدامات بنیادین و کارگشا را به راحتی تشخیص میدهند، لذا موجسواری رسانهای و خبرسازیهای هیجانی سمی مهلک برای یک مدیر فرهنگی و هنری به حساب میآید.
* اصل پنجم توجه به همه عوامل، ابعاد و متغیرها و ذینفعان حوزه فرهنگ و هنر است. مدیر فرهنگی باید با نگاهی جامعالاطراف به تصمیمگیری و برنامهریزی بپردازد و یکجانبهگرایی، تکمحوری و بیتوجهی به زوایای پنهان امور باعث اثرات مخرب در برنامهها و اقدامات میشود.
* اصل ششم پرهیز از افراط و تفریط و رویکردهای رادیکالی است. اقدامات آوانگاردی در این حوزه در کشور ما نه تنها راهگشا نیست، بلکه گاهی موجب اثرات معکوس و عقبگرد هم میشود. فلذا یک مدیر فرهنگی و هنری ضروری است تا مسائل فرهنگی را در بستری فرهنگی و علمی حل و فصل کند، یعنی حوزه فرهنگ حوزه مبارزه و تاختوتاز نیست بلکه حوزهای کاملا دانشی و پژوهشی است که مدیر فرهنگی باید به آن مجهز باشد.
* اصل هفتم در مدیریت حوزه فرهنگ و هنر صبر و حوصله است. مسائل فرهنگی یکباره ایجاد نشده که بتوان یکشبه آنها را حل و فصل کرد، گاه سالها طول میکشد تا یک مسئله فرهنگی ساماندهی شود، لذا شتابزدگی در مسائل و موضوعات فرهنگی بسیار مضر و آسیبزاست.
* در نهایت پرهیز از سیاستزدگی و رویکرد جناحی به حوزه فرهنگ و هنر است که خطرناکترین آفت مدیریت در این حوزه محسوب میشود. اگر رویکرد و شخصیت سیاسی مدیر بر رویکرد و شخصیت فرهنگی او غلبه داشته باشد بیشک اکثر تصمیمات و برنامهریزیهای او سیاسی و جناحی خواهد بود، به همین دلیل عرصه پاک و مقدس فرهنگ عرصه دعواها و نزاعهای پوچ و پوشالیِ سیاسی و جناحی میشود، در این میان آنچه آسیب جدی میبیند فرهنگ و هنر است ولاغیر.
️در مجموع آنچه که اهمیت دارد این است که دولتها و پس از آن دستگاههای فرهنگی، باید بر اساس نگاهی تخصصی، علمی، کارشناسی و مؤکداً فرهنگی به انتخاب مدیران فرهنگی بپردازند و این عرصه را از نگاههای سیاسی و جناحی منزه نگهدارند که حوزهی مدیریت فرهنگی و هنری عرصهای حساس است و جای آزمون و خطا نیست و نیازمند یک رویکرد بلندمدت و جامع و راهبردی است.