روزگذشته همزمان با روز فرهنگ عمومی، نخستین همایش “مدیریت فرهنگ در خانواده” به میزبانی فرهنگسرای خانواده برگزار شد.
همزمان با فرارسیدن “روز فرهنگ عمومی”، همایشی با عنوان “مدیریت فرهنگ در خانواده” به میزبانی فرهنگسرای خانواده و با حضور اساتید، دانشآموختگان و مدیران فرهنگی برگزار شد. دکتر عذرا مرادی مجری این همایش به بیان تاریخچه نامگذاری “روز فرهنگ عمومی” پرداخت و این روز را به مدیران فرهنگی و حاضرین تبریک گفت.
سپس دکتر شیوا مقدم -رئیس فرهنگسرای خانواده و دانشآموخته دکتری مدیریت و برنامهریزی فرهنگی- اولین سخنران این همایش به بیان اهداف و چشماندازهای این فرهنگسرا پرداخت و گفت:
یکی از پروژههایی که یک فعالیت دائمی و مهم از اهداف سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران است و اهداف هویتی فرهنگسرای خانواده نیز بهشمار میرود، موضوعی با ماهیت فرهنگ و خانواده است. پرداختن دورهای به مدیریت فرهنگِ خانواده در ابعاد، ارکان و الزامات آن و نحوه بهینه مدیریت اجرایی و ابزار آن است. در این دوره شاید مهمترین ابزار آشنایی با مدیریت فرهنگ در خانواده، برگزاری همایش است که امروز، نخستین همایش میباشد و از این پس نیز با استعانت از خدای بزرگ بهصورت شش ماهه در این فرهنگسرا ادامه خواهد داشت. در هر همایش یک موضوع فرهنگی یا هنری در خانواده مورد بررسی و تحلیل مدیریتی (کاربردی) قرار خواهد گرفت.
مقدم، موضوع سخنرانی خود در این همایش را “بهزیستی معنوی” عنوان کرد و گفت:
چندی است که مفهوم مهم و قابل توجه “بهزیستی معنوی” وارد مباحث روانشناسی، جامعه شناسی و فرهنگ شناسی شده است این مفهوم اشاره به توانایی تجربهاندوزی و یکپارچگی معنا و هدف در زندگی از طریق پیوند فرد با قدرتی فراتر از توانایی شخصی دارد. این مفهوم بازتاب چگونگی روابط فرد با “خود”، دیگران ، محیط زندگی و خداست. این مفهوم از پیامدهای درخشان روانشناختی بهرهمند است؛ نظیر احساس محتواداشتن در زندگی، نگهداری تعادل و چیرگی در زندگی، پیریزی پیوندهای مثبت، احساس هدفمندی و معنایابی در زندگی، پیوند با مرجع قدرتی فراتر از خود، پذیرش مشکلات روزمره زندگی و بهرهگیری از فرصتهای آنها در رشد فردی مطالعات بسیاری در دو دهه اخیر به نقش بیبدیل بهزیستی معنوی در پیریزی بهداشت روانی فردی و اجتماعی در اقشار گوناگون تاکید ورزیده است.
وی در ادامه سخنرانی خود خانواده را به مثابه فطریترین و اساسیترین نهاد فرهنگی و ارزشی جامعه دانست که نقطه آغازین انتقال فرهنگ به نسل بعدی میباشد. سپس به به موضوع فرهنگ در خانواده پرداخت و گفت:
شاید تعریف فرهنگ خانوادگی (Family Culture) برای بعضی از ما خیلی واضح نباشد اما دیدگاهی در مورد آن داریم و برایمان غریبه نیست. “فرهنگ” روح حاکم بر خانواده است. یعنی خصوصیات یک خانواده وعمق کیفیت و پختگی روابط بین افراد، نحوه ارتباط و احساسی که اعضای یک خانواده با هم دارند. فرهنگ خانواده مهم است و منحصر به فرد؛ هرگز دو خانواده دقیقا عادات، سنتها، اهداف، ارزشها و باورهای مشابهی ندارند. فرهنگ خانوادگی قواعدی را مشخص میکند که فرزندان یاد میگیرند چگونه آینده خود را براساس آن بسازند و براساس آن قواعد پیش روند. توجه داشته باشیم انجام سنتها، فرهنگ خانواده را تقویت میکنند؛ سنتهایی که چگونگی روابط فرد با “خود”، دیگران، محیط زندگی و خدا را تقویت کند و منجر به بهزیستی معنوی گردد. یادمان باشد فرهنگی که امروز ایجاد میکنیم یک میراث است؛ زیرا این فرهنگ خانوادگی را فرزندان شما در خانههای خود با خانواده خود ایجاد کرده و شکل میدهند. رابطه خانواده با ارزشها، مناسبات خانواده با هنجارهای اجتماعی، پیوند خانواده با فرهنگ به معنای گسترده (ساخنارها و کارکردها) مباحثیاند که در نشستهای آتی باید به آنها پرداخته شود.
سخنران بعدی این همایش، دکتر مظفر رؤیایی بنیانگذار رشته مدیریت فرهنگی و هنری در ایران بود که سخنان خود را با بیانی مختصر از نحوه شکلگیری این رشته دانشگاهی در ایران و تلاشهای خود و یاری برخی از دلسوزان، برای به ثمر نشستن این در فضای علمی کشور، آغاز نمود و گفت:
عنوان “مدیریت فرهنگ در خانواده” به این دلیل انتخاب شد که این فرهنگسرا، فرهنگسرای خانواده است و موضوعی از فرهنگ عمومی است و دلیل سوم آن این است که من اعتقاد دارم، خانواده، جایگاه یا مأخذ و ملجأ تغییرات فرهنگی است که رخ میدهد و در فاصله زمانیِ دور محصول خواهد داد و آنچه را که ما میبینیم از خانواده ساطع میشود و از سکوی خانواده است. اینکه کِی به بار خواهد نشست، اجتناب ناپذیر است. ما در گروه غیر رسمی خود به این نتیجه رسیدیم که این همایش هر شش ماه یک بار و شاید هم بیشتر، تشکیل شود و در هر همایش به یکی از زیرمجموعههای آن بپردازیم. به اینمنظور نیاز است تا یک آکادمی رسمی ذیل این سازمان رسمی ایجاد شود که احتیاج به پژوهشهایی با روش شناختی درست دارد که این سازمان رسمی بتواند بودجهاش را تأمین کند. در دنیا برای سلول خانواده و تاثیر مستقیم و غیرمستقیمش در روند تغییرات فرهنگی سازمان رسمی وجود دارد من عقیده دارم که که میبایست این مسائل به قول خودم، “ایرانیزه” شود. با توجه به خانواده، ارزشها، سنتها، بنیانهای فکری، بنیانهای آموزشی و هر چه که ما در فرهنگ داریم در این مرکز انجام شود.
رؤیایی سپس به ماهیت خانواده در مدیریت فرهنگی پرداخت و گفت:
خانواده یک شرکت سهامی غیررسمی است. شرکتی که همه بهصورت مشاع در همه چیز شریک هستند و هیچکس استقلال و مالکیت ندارد، ولی استقلال رأی و حرف دارد. اخیرا برای تعریف فرهنگ هجده ارزش یا شاخص تعیین شده است، این هجده شاخص بایست چتری باشد روی فرهنگ خانواده و فرهنگ خانواده زیر این چتر، نشر و نمو جدیدی کند. بنابراین وقتی میگوییم “شرکت سهامی”، یعنی نوزادی که تازه بهدنیا آمده است، عضو این شرکت سهامی است و به سهم خودش متمتع میشود و به سهم خودش خرابکاری میکند و همینطور تا پدر؛ مادربزرگ و پدربزرگ هم عضو این شرکت سهامی هستند. بنابراین؛ اینها، هم نفع فردی دارند و هم نفع اجتماعی. به این علت ما خانواده را شرکت سهامی قلمداد میکنیم، چراکه نتایج حاصل از آن متعلق به همه باشد.
وی سپس به موضوع “سهم فرهنگ و هنر در سبد خانوار ایرانی” اشاره نمود و بیان کرد:
ما باید چیزی به نام سبد خانوار را برای هزینههای فرهنگ و هنر در خانواده ایجاد کنیم؛ البته در ایرانِ ما هنوز مرسوم نیست ولی اگر این مرکزیت خانواده در این فرهنگسرا ایجاد شود، بدعت مبارکی است که یک آیینه تمام نمای جدید یا نسبتا جدیدی از خانواده و مبانیاش، نتایجش و فرایند تشکیل، همه اینها در آن خواهد بود و فرهنگ و هنر در این سازماندهی تأثیرش آنچنان خواهد بود که ذوق و سلایق و علاقههای همه افراد خانواده باید به شکلی تأمین شود. برای اینکه حرفهای آرمانی خودم را اصلاح کرده باشم، میگویم که فرهنگ و هنر، هم از آستان خانواده و هم در بالین خانواده، بایستی مدیریت شود. اداره بهینه ابزارها، سلیقهها، ذائقهها و علاقههای تک تک افراد خانواده از بُعد اخلاقی بودن، از بُعد بودجه و مسائل مالی، از بُعد میزان تمایلات و تمنیات (که اکثر افراد دارند)، از بُعد رفتارهای گروهی که خارج از هسته خانواده که در هنر اتفاق میافتد.
ایشان در ادامه سخنرانی خود با تأکیدی مجدد، سهم فرهنگ و هنر از سبد خانوار ایرانی را بیان کرد و گفت:
بایستی سهم هر خانوار در هنر و فرهنگ، اعم از هر چیزی، روشن شود و ما میخواهیم که این سبد، اگر دهکها را قبول دارید، دهکها؛ اگر قشرها را قبول دارید، قشرها؛ اگر لایهها را قبول دارید، لایهها یا هر سه. سه پلتفرم و سه مدل ارائه میدهیم که بر حسب دهکها ما فکر میکنیم که اینطور است، البته دیر ثمر میدهد ولی اگر ثمر دهد، موضوعی که بسیار مورد نیاز کشور ماست حل میکند. ما این مبحث را در مبحث اقتصاد فرهنگ و اقتصاد کلان داخل میکنیم و اینها اعم از هنرهای دیداری، سینما و تئاتر (فعالیتهای صحنه)، هنرهای شنیداری (اعم از موسیقی و هر چیزی که در این راستا است)، ادبیات (شعر و رمان و قصه و …) و بهخصوص این روزها که این میهمان ناخواندهِ بیرحمِ غیرقابل کنترل به اسم دنیای مجازی که پا در آستانه ما گذاشته و ما را رها هم نمیکند که میبایست فرهنگ بومیمان را در خانواده شکل دهیم، موفقتر هستیم. بهصورت دستوری تأثیر آنچنانی ندارد که در خانواده چهار نفری من، فضای مجازی استعلا و استحکام و استجابتهای خودش را دارد در خانوادههای دیگر هم همینطور؛ آن چیزی که ما به آن “سکوی پرش فرهنگی” میگوییم، در جایی که لطافت، محبت، عزت نفس و مهربانی پدر و مادر بالای سرش است نه تکنوکراسی و فنسالاری و نه دستورات بخشنامهای.
این استاد دانشگاه در بخش آخر از سخنرانی خود به اهمیت اقتصاد فرهنگ و هنر در خانوادهها پرداخت و سرمایهگذاری در بخش هنر را، سرمایهگذاریای مطمئن با سودی مطمئن عنوان نمود که هم التذاذ بصری و روحی خانواده را تأمین میکند و هم بازگشت سرمایهای مطمئن را برای سرمایهگذاری خانوادهها.
سخنران دیگر این همایش، دکتر علیاکبر رضایی، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی بود که تاریخچه تأسیس رشته مدیریت فرهنگی و دلیل ایجاد آن پرداخت و گفت:
قبل از اینکه به مبحث خود بپردازم لازم دانستم تا چند نکته را مطرح کنم. دکتر رؤیایی به دلیل زیست فرهنگی و هنری خود خلاء این رشته دانشگاهی را در کشور احساس کرد و برای تأسیس این رشته با افراد مختلفی مذاکره نمود و من شاهد بودم که ایشان در تمام ارکان وزارت علوم یا حتی دانشگاه آزاد، ساعتها مینشست و دلیل ایجاد رشته مدیریت فرهنگی و هنری را شرح میداد و توجیه میکرد؛ تا اینکه با موافقت رئیس دانشگاه آزاد وقت (دکتر جاسبی) این رشته تأسیس شد و بعد از ایشان دکتر صالحی امیری آمدند و مدیریت گروه به ایشان تحویل داده شد و ایشان هم زحمت کشیدند، الان هم خانم دکتر فراهانی حضور دارند.
وی سپس سخنرانی خود را با موضوع “نقطه تعادل کار و زندگی” آغاز نمود و گفت:
واقعیت این است که ما مسائل را هر طور که بخواهیم، میتوانیم تفسیر کنیم. همه کسانی که در کشور و در دنیا زندگی میکنند، همگی دچار مشکلات عجیب و غریب، اضطراب و استرس هستند. از یک سنی به بعد درگیر فشار خون، سردردهای شدید و غیره هستیم؛ یعنی نگاه میکنیم میزان رنج و عذابی جسم و روح ما از لحاظ افسردگی و استرس نسبت به گذشته خیلی بیشتر شده است. درست است که علم خیلی پیشرفت کرده است، دانش پزشکی خیلی پیشرفت کرده است و داروهای خیلی زیادی آمده است. تقریبا میتوانم بگویم نسلی که امروز از کودک تا بزرگسالش دائم در معرض اضطراب است، دائم درگیر انواع و اقسام خبرهای بد قرار گرفته است و این به دنیایی به نام “دنیای مجازی” باز میگردد که ما را احاطه کرده است و آن فضای مجازی است که تصمیم میگیرد ما به چه چیزی فکر کنیم و نسبت به چهع چیزی خوشحال یا ناراحت باشیم و چقدر وقتمان را به خانواده، دوستان، تفریح و کار اختصاص دهیم.
ایشان در ادامه سخنرانی خود به بخشهای مختلف زندگی انسانها پرداخت و بیان کرد:
به طور میانگین عمر انسان ایرانی بین 70 تا 75 سال است. اگر بخواهیم این را مهندسی کنیم و ببینیم کارهایی که هر کدام از ما در زندگی انجام میدهیم (مثل غذا خوردن، کار کردن و …) چه زمانی را از ما اشغال میکند. در نظرسنجی که انجام شده و جامعه آماری آن ششصدهزار نفر بوده، افراد میانگین عمرشان 76 سال بوده است؛ یعنی بیش از 27 هزار و 750 روز فرصت در زندگی داریم. این میانگین بر اساس استاندارد بهداشت آمریکا انجام گرفته و این نظرسنجی بین افراد نوزده تا 33 سال انجام شده است.
رضایی در ادامه به میزان زمانهای مصرف شده در بخشهای مختلف زندگی هر شخص پرداخت و به هدر رفت زمان زیادی از زندگی هر شخص ایرانی (حدود 12 سال) که برنامه مشخصی برای آن در نظر گرفته نشده است، اشاره نمود و گفت:
ما برای رسیدن به اهداف شخصی و اهداف اجتماعیمان، دائم در حال تلاش هستیم ولی این تلاش کجا ما را به تعال میرساند یا این عدم تعادلی که استرس ایجاد میکند، چطور باید تبدیل به تعادل شود؟ این سؤال بسیار مهمی است که پاسخ روشن، شفاف و دقیقی برای آن ندارند. در حوزه روانشناسی این مسئله یک تعریف ویژه دارد و با نگاهی ویژه به دنبال راهحلی برای آن هستند؛ ولی مطمئناً این راهحل موفق نبوده است که امروز جامعه به این بحران رسیده است. جامعه ما، جامعهای پراسترس و پراضطراب است، البته این مسئله مخصوص کشور ما نیست و در اکثر کشورها همین وضعیت بهصورت مشابه وجود دارد. در ادامه شاخصهای لگاتوم را بررسی خواهم کرد.
ایشان در ادامه سخنرانی خود به تفاوت نگاه انسانهای شرقی و غربی به آینده پرداخت و اینطور بیان داشت:
یکی از تفاوتهای اساسی انسانها در نظام شرقی به مفهوم فکری، نه شرق و غرب به مفهوم سیاسی، این است که انسانهای شرقی عمدتاً نسبت به آینده دلهره دارند، بر خلاف گذشته. یعنی شرقیها در گذشته انسانهایی بودند که از گذشتهشان لذت میبردند، از زمان حال لذت میبردند، برای همه چیز وقت میگذاشتند. از زمانی که زندگی مدرن به مفهوم امروزی شروع شده است، دائم نسبت به آینده نگران هستند. اگر به زندگی خودتان یا اطرافیان نگاه کنید، دائم در حال دویدن هستیم؛ چون نگران آینده هستیم، آینده بچه، آینده خانواده، آینده دوستان، آینده خودمان. هیچکدام به صورت تخصصی در حال، زندگی نمیکنیم. کشورهای اروپایی که سیاست سوسیالیستی را انتخاب کردند، سعی کردند همه را در حدی که هستند راضی نگه دارند؛ کشورهای حوزه اسکانیناوی، ایتالیا یا فرانسه (کمتر). همه در یک حد متوسطی زندگی میکنند و به آن چیزی که درآمد برایشان تعریف میشود یا زندگی یا محیطزیستشان تأمین میشود، نسبت به آن قانع هستند.
این استاد دانشگاه سپس به مفهوم مدیریت و کیفیت زندگی اشاره نمود و گفت:
در ادبیات مدیریت، ما هنوز در مرحله مشارکت ماندهایم، ولی کشورهای توسعه یافته به دنبال این رفتند که مفهوم مدیریت و زندگی باید به کامیابی منتهی شود و اگر کامیابی وجود نداشته باشد اساساً مدیریت معنا ندارد؛ یعنی مدیریت بهرهوری نیست، مدیریت اثربخشی نیست، مدیریت کارایی نیست. مفاهیم مدیریت تغییر کرده است. اینکه کشورهای مختلف از لحاظ فرهنگی با یکدیگر همکاری کنند مربوط به چهار نسل قبل است؛ امروز مهم این است که چطور میتوانیم انسان را در جامعه خوشحال و راضی نگه داریم و کیفیت زندگیاش را افزایش دهیم. بر اساس نظرسنجی که در ابتدای سخنرانی اشاره کردم، اگر زمان اوقات مختلف را از متوسط زندگی 73 سالهمان کم کنیم، ده سال زمان برای خودمان است. اگر در هفتاد سال تقسیم کنیم، روزی سه ساعت میماند. ما روزی 3 ساعت زمان داریم که خودمان، خانوادهمان و اطرافیانمان را به سمت خوشحالی یا به سمت غم و ناراحتی و افسردگی ببریم.
رضایی در بخش دیگری از سخنرانی خود به تحلیل شاخص مؤسسه لگاتوم پرداخت و گفت:
مؤسسهای به نام لگاتوم در انگلستان هر سال کشورهای مختلف را به لحاظ میزان کامیابی مورد سنجش قرار میدهد. ده کشور اول نام برده شده این مؤسسه، کشورهای حوزه اسکاندیناوی هستند و رتبه ما در دنیا حدود 120 تا 130 است؛ یعنی در تمام شاخصهایی که نام بردیم، اقتصاد کارآفرینی، سرمایه اجتماعی، آزادی فردی، آموزش، سلامت، بیمه و … . نکته عجیبی که در این آمار وجود دارد، این است که این کشورهایی که از لحاظ کامیابی رتبهشان بالا میباشد، چرا آمار خودکشی در آنها بالاست؟ یک نکته کلیدی در این پاسخ، معنویت است؛ یعنی آنچه شرقیها دارند، چیزی به نام مفهوم معنویت است و غربیها سعی میکنند از تمام ابزارها استفاده کنند تا کیفیت زندگی را بالا ببرند، ولی نسبت به مفهوم معنویت در مفهوم فردیاش، نه عبادتهای فردی در مفهوم جمعی و کلی، علیرغم اینکه در خیلی از شاخصهها توسعه یافته هستند، ولی چون نمیتوانند این موضوع را مدیریت کنند در مفهوم زندگی ماندهاند. پس آمار خودکشی در آن کشورها بالاست و عامل بسیار مهم آن این است که روی مسئله معنویت بسیار دچار مشکل هستند.
وی با اشاره به پروپاگاندای رسانهای صهیونیستها در روزهای اخیر، عامل رسانه را یکی از مهمترین ابزارهای سلطه آنها بر مردم جهان عنوان کرد و به مدل کیفیت مطلوب در حوزه فرهنگی اشاره نمود و بیان داشت:
ما باید درجه روابطمان را با دنیا و فضای مجازی تعریف کنیم و تعدیل کنیم؛ به فرمایش دکتر رؤیایی، نه اینکه سراغ سانسور برویم، سانسور جواب نداده و نخواهد داد. باید سراغ مدلهایی برویم که وظیفه متخصصانی مثل دوستانی که اینجا هستند، باید رفت که بتوانند رفتار ما و نوع کنش و واکنش ما را در حوزه تعامل با شبکههای اجتماعی و فضای مجازی تعریف کنند. همین امروز که من اینجا خدمت شما هستم، بسیاری از فرزندان ما محصول تربیت ارزش و فرهنگ جامعه و خودِ ما نیستند. یعنی کمترین میزان تأثیرپذیری را از خانواده و بیشترین میزان تأثیرپذیری را از شبکههای اجتماعی دارند. از همین تلفن همراهی که ما لذت میبریم کودک یک ساله ما وقتی آن را در دستش میگیرد و لذت عجیبی میبرد و آن را در این سنین در اختیارش قرار میدهیم، از همان لحظه این کودک به فضای ذهنی دیگری میرود که برایش طراحی شده است و آن کودک دیگر نگاهش به فرهنگ ما، فرهنگ خانواده، هویت ملی و دینی کاملا متفاوت خواهد بود.
ایشان در بخش پایانی سخنرانی خود به موضوع حوادث سال گذشته پرداخت و عنوان کرد:
پدیدهای که سال گذشته در جریان اعتراضاتی که در کشور اتفاق افتاد، ما دیدیم و متأسفانه اکثر افرادی که در خیابان آمدند و شلوغ میکردند، چند ساله بودند؟ در تحقیقاتی که انجام شد، بین چهارده تا بیست و دو سال بودند. اینها در یک فرهنگی دینی یا اسلامی به دنیا آمده بودند و رشد کردند. در تمام مدارس ما حتما درس دینی و درس قرآن و نماز جماعت وجود دارد. صدا و سیمای ما غیر از مباحث دینی و مرتبط با مذهب چیز دیگری نمیگوید. این نوجوان و جوان در این فضاها بوده است، پس این رفتار چه بود؟ این دوگانگی. غربیها مسئلهای را به نام نسل زد عنوان کردند و ما را در دامن این مباحث گرفتار کردند. دوباره ما را به سمت تئوریهایی که آخرش چیزی نیست، سوق دادند. امروز دنیا در حوزه رسانهای در پیشرفت بشر در حوزه تکنولوژیهای رسانهای این اختیار را به گردانندگان دنیا داده است که بتوانند آنچه منویات ذهنی خودشان است را تحمیل کنند و ما هم با اشتیاق سراغ آن برویم و پول هم بابتش بدهیم. این بحث مفصلی است که در یک جلسه کارشناسی دیگری که دو طرفه باید باشد، بحث شود، چون قطعا عرایض بنده نظرات مخالفی هم خواهد داشت که بتوانیم در آن جلسه به نتیجهای برسیم که مدل عملیاتی آن مشخص شود.
سخنران پایانی این همایش، دکتر داود ضامنی، دانشآموخته دکتری مدیریت و برنامهریزی فرهنگی بود که سخنرانی خود را با عنوان “درسهای مدیریت فرهنگی برای استحکام بیشتر خانواده در ایران” بیان نمود. وی با اشاره به ماهیت رشته مدیریت فرهنگی پرداخت و ویژگیهایی را برای آن برشمرد و گفت:
ابتدا تلاش خواهم توضیح دهم دانش مدیریت فرهنگی چیست و چه ویژگیهایی دارد. سپس چند کاربرد عملی دانش مدیریت فرهنگی را برای درک بهتر مناسبات خانواده و تعمیق ارتباطات اثربخش در درون خانواده شرح خواهم داد.
تا اواسط قرن بیستم گفتمانی که در حوزه علم به عنوان گفتمان مسلط از آن یاد میشد، گفتمان “منفردی” از علم بود که دانش را محدود و مقید به یک حوزه خاص و رشته خاص میدانست. حتی ارجاعات علمی هم اغلب به درون همان علم صورت میگرفت و در بین کتابها، مقالات، گزارشهای علمی، کنفرانس ها و رویدادهای علمی، کمتر ارجاعات برونرشتهای وجود داشت. اما از اواسط قرن بیستم این طبقهبندی از علم دستخوش تغییر شد. گفتمان “منطقهای شدن دانش” سر برآورد. رویکرد رشتهای یا دپارتمانی، علم را به مثابه یک مِلک خصوصی در نظر میگرفت که به جز اصحاب همان رشته کسی صلاحیت ورود به آن رشته را نداشت. با پیچیده شدن دانش از یک سو و بوجودآمدن انبوهی از مسائل عدیده در حوزه علوم انسانی، علوم فنی و از همه مهمتر فشار تکنولوژی، دانشمندان دریافتند که زور و توان یک رشته خاص برای حل و فصل مسائل پیشآمده کفایت نمیکند. یک روانشناس نمیتواند بدون اتکاء به نظریههای زبانشناسی، تاریخ، دانش فیزیولوژی و پزشکی، هنر و معماری و … کمکی به درمان مراجعانش داشته باشد. از اینرو گرایش جدیدی در علم پا به عرصه گذاشت که به آن رویکرد بینارشتهای یا میان رشتهای (Interdisciplinary) میگویند.
وی سپس به توضیح رویکرد بینارشتهای پرداخت و گفت:
رویکرد بینارشتهای یعنی اینکه نهاد دانشگاه برای حل مسائل جامعه لازم است مرزهای بین دانش را کمرنگ کرده یا آنها را برداشته و اجازه دهد نتایج یک حوزه علمی به یک حوزه دیگر سرریز شود. با تلفیق چند دانش، منطقههای علمی شکل گرفتند. دانش دیگر محدود و منحصر به نهاد دانشگاه نیست. بلکه بخش های دیگری از جامعه نیز در ساخت و تکوین دانش جدید ایفاگر نقش های مهمی شدند. در سال 1972 ژان پیاژه روانشناس برجسته سوئیسی در انتهای یکی از مقالاتش اصطلاح فرارشتهای (Transdisciplinary) را بدون هیچ مقدمه ای ابداع کرد. وی اظهار کرد: فرارشتهای مرحله بالاتری است که در پی روابط بینارشتهای میآید. هرچند اصطلاح فرارشته ای در دهه 70 مطرح شد اما به دلیل انباشت داده در جهان (Big data) و روندهای مهمی چون: جهانیشدن علم، دموکراتیکشدن علم، رسانهای شدن علم و کاربردی شدن علم در مقیاس جهانی شرایط کار در حوزه فرارشتهای دست کم دو دهه بعد فراهم شد.
ایشان سپس حوزههای مختلفی که مدیریت فرهنگی با آنها قرابت تنگاتنگی دارد را برشمرد و عنوان داشت:
با گسترش سازمانها در 150 سال اخیر و رویکردهای علمی که تیلور، چارلز بابیج، امرسون و هنری فایول به دانش مدیریت داشتند، متوجه شدند که برای ارتقاء کارآمدی و بهرهوری در سازمانها، شرکتها و کارخانجات لازم است از نتایج بسیاری از دانش و علوم دیگر بهره جست. شاید این ادعا که دانش مدیریت از آغاز یک دانش بیارشتهای بود، ادعای گزافی نباشد.
دانش مدیریت فرهنگی نیز یکی از حوزههای زیزمجموعه دانش مدیریت است که در سطح جهانی کمتر از 50 سال و در ایران قریب به 20 سال از عمر آن میگذرد. این دانش یک دانش بینارشتهای است که تلاش کرده در این سالها از آبشخور دانشهای زیر بهره ببرد:
وی در پایان سخنرانی خود با اشاره به تغییرات گسترده نهاد خانواده در ایران طی سده اخیر، جمعبندی مطالب را خود را اینطور بیان نمود:
با تغییرات گستردهای که نهاد خانواده در ایران طی 70 سال گذشته تجربه کرده، شاید بتوان گفت هیچ دانشی به اندازه دانش مدیریت فرهنگی برای آموزش خانواده، تحکیم خانواده، استحکام خانواده و پایداری خانواده نمیتواند کارآیی اثربخش باشد. چون همانطور که عرض شد دانش مدیریت فرهنگی دستکم از آبشخور 15 حوزه دانشی خودش را تغذیه میکند و یکی از غنیشدهترین دانشهایی است که در حوزه آموزش و بالندهکردن خانوادههای ایرانی کارکردهای سودمندی دارد.
شایان ذکر است که این همایش به میزبان فرهنگسرای خانواده و با همکاری “جامعه مدیران فرهنگی ایران”، دانشگاه جامع علمی و کاربردی واحد 56، دانشگاه جامع علمی و کاربردی واحد فرهنگ و هنر 32، گروه آیندهپژوهی فرهنگی و اجتماعی انجمن جامعهشناسی ایران و مؤسسه ادبستان زیست بوم زندگی برگزار گردید.