۸ خرداد؛ دو فتح، یکی با شمشیر، دیگری با نغمه و آوا
در تاریخ، روزهایی هستند که از محدودهی تقویم فراتر میروند و خود بدل به رویداد میشوند. هشتم خرداد، یکی از آن روزهاست؛ روزی که در سده پانزدهم میلادی، به گشایش قسطنطنیه توسط سلطان محمد فاتح انجامید و در سال ۱۴۰۴ خورشیدی، در تهران، با صدای ارکستر و هنر زنده، فتحی دیگر را رقم زد. شامگاه هشتم خرداد ۱۴۰۴، تالار وحدت تهران صحنهی رویدادی بیسابقه بود؛ تلفیقی خلاقانه از موسیقی زندهی ارکسترال با بازآفرینی صحنههایی از شاهکارهای سینمای جهان. این برنامه، نهفقط یک اجرای هنری، که تجربهای فرهنگی، نوآورانه و ساختارشکن بود که مرز میان تصویر و صدا را درنوردید و تعریفی تازه از نقش «تنظیم موسیقی» و «رهبری ارکستر» در پروژههای هنری ارائه داد.
رهبری هنری زنده؛ نقش فراتر از یک رهبر ارکستر دکتر عبدالرضا امیرخانی، در مقام رهبر ارکستر و مدیر صحنه موسیقایی، تنها هدایتکنندهی گروه نوازندگان نبود؛ بلکه معمار انسجام، روایت و انضباط اجرایی در لحظه بود. او با اتکا به درک ژرف از ساختار صوتی و روایت موسیقایی، توانست ارکستر را به موجودی زنده و پاسخگو بدل سازد؛ موجودی که در پیچیدهترین پاساژهای صوتی نیز از هماهنگی و پویایی بازنمیماند. در شرایطی که قطعات اجراشده فاقد پارتیتورهای مکتوب استاندارد بودند، توانایی دکتر امیرخانی در تبدیل تنظیمات ذهنی و خلاقانه به اجرای زنده، شاهکاری در مدیریت زمان واقعی موسیقی بود. او همچون ناخدایی که نقشهای در دست ندارد، اما در دل طوفان مسیر را میشناسد، ارکستر را در بطن روایت زندهی اثر جای داد.
تنظیم بهمثابه خلق جهان صوتی در قلب این پروژه، استاد روزبه پرنده ایستاده بود؛ هنرمندی که مفهوم «تنظیمکننده» را از جایگاهی فنی به مقام «خالق جهان صوتی» ارتقا داد. او با حافظهی شنیداری خارقالعاده و شهودی هنری، موسیقی فیلمهایی چون Game of Thrones، The Lord of the Rings و The Good, the Bad and the Ugly را بازآفرینی کرد – آن هم بیهیچ نت مکتوب. تنظیمهای پرنده، فراتر از تزئین یا بازسازی، به زبان مستقلی برای روایت بدل شد. با لایهگذاریهای دقیق، سکوتهای حسابشده، چینش دینامیک سازها و جسارت در آفرینش ترکیبهای نو، او مخاطب را به جهانی دعوت کرد که در آن صدا، جای تصویر را گرفت و موسیقی، روایتگر شد.
فصلی نو در همنشینی موسیقی و سینما اجرای ارکستر سمفونیک موسیقی فیلم تهران با تهیهکنندگی آکادمی موسیقی هنر فارابی، در نوع خود از نخستین تجربههای همزمان موسیقی زنده و سینمای کلاسیک در ایران بود. قطعاتی چون تم حماسی Game of Thrones، اثر جاودانهی Conquest of Paradise از ونجلیس، و موسیقی ماندگار انیو موریکونه در فیلم The Good, the Bad and the Ugly با اجرای زندهی ارکستر، جان تازهای یافتند؛ گویی تصویر در صدا حل شده و مخاطب، به تماشای جهان از دل موسیقی نشسته است. هر قطعه، نه صرفاً اجرا، که تفسیری موسیقایی از روح فیلمها بود؛ نغمههایی که صحنههای بصری را بازتعریف و تخیل مخاطب را بیدار میکردند. در لحظاتی، موسیقی چنان شفاف و پرنفوذ بود که چشمها بسته میشد و تصویر درون مخاطب متولد میگشت.
همافزایی خلاقیت و رهبری در مدیریت فرهنگی این تجربهی منحصربهفرد، الگویی درخشان از مدیریت فرهنگی کارآمد بود؛ همافزایی میان خلاقیت تنظیمگر و رهبری استراتژیک رهبر ارکستر، به خلق اجرایی منسجم، پرقدرت و تحولآفرین انجامید. پروژهای که نشان داد در سایهی تعامل حرفهای، دانش، شهود و جسارت هنری، میتوان به اجراهایی دست یافت که هم تحسین فنی برانگیزند و هم نگاه مخاطب را نسبت به جایگاه موسیقی دگرگون سازند.
استقبال بیسابقه و چشمانداز بینالمللی تالار وحدت با ظرفیت کامل، میزبان این تجربه بود؛ مخاطبانی که با اشتیاق، تمرکز و شور، اجرای زنده را دنبال کردند. موج بازتابهای مثبت در رسانهها و فضای مجازی، نشان از عمق تأثیر فرهنگی این رویداد داشت. در پی این استقبال، آکادمی موسیقی هنر فارابی وعده داده است که نوبت دوم این اجرا در شهریورماه ۱۴۰۴ برگزار خواهد شد، با طرحهایی برای توسعهی ابعاد بینالمللی آن.
روزی که موسیقی روایت شد، نه فقط نواخته هشتم خرداد ۱۴۰۴، تنها یک شب هنری نبود؛ روزی بود که موسیقی، بدون تصویر اما با تمام بار تخیل، داستان گفت. این اجرا اثبات کرد که وقتی تنظیم و رهبری ارکستر در هماهنگی کامل باشند، اثر هنری میتواند از قالب سنتی بیرون زده، و به زبانی فرهنگی، روایی و نسلپذیر بدل گردد. شبی که در آن، تاریخ سیاسی و فرهنگی، دو فتح را در دل خود جای داد؛ یکی با شمشیر سلطان، دیگری با نغمهی هنرمند. در روزگاری که خنجر دیگر راهگشا نیست، شاید نغمه، ناجیترین پاسخ باشد.