نشست تخصصی با موضوع «فرهنگ و خانواده» با سخنرانی دکتر شیوا مقدم رئیس فرهنگسرای خانواده به صورت مجازی برگزار شد.
جامعه مدیران فرهنگی در نظر دارد مسائل حوزه خانواده را به صورت نشستهای تخصصی با حضور اساتید و صاحبنظران برگزار نماید. در این راستا اولین نشست با موضوع «فرهنگ و خانواده» با سخنرانی دکتر شیوا مقدم رئیس فرهنگسرای خانواده برگزار گردید که مشروح این نشست را میتوانید در زیر مطالعه کنید.
در این جلسه به بررسی تخصصی نظریات در حوزه خانواده نمیپردازیم، اما در ادامه روند جلسات در صورت لزوم به بررسی این نظریات خواهیم پرداخت. در این جلسه لازم دیدم که در مورد ارتباط بین فرهنگ و خانواده بحث صورت گیرد. اینکه فرهنگِ خانواده چیست؟ و چه میزان این فرهنگ خانواده میتواند بر فرهنگ عمومی ما اثرگذار باشد؟ فرهنگ چه تأثیری بر خانواده دارد و بالعکس خانواده بر فرهنگ چه تأثیری میتواند داشته باشد؟ در این راستا کمی بحث خواهیم کرد.
خانواده تعریفی کلی را همیشه داشته است، هم نظریهپردازان جامعهشناسی این تعریف را ارائه دادهاند و خانواده را اصولیترین و نهادیترین نهاد در جامعه میدانند و اثرگذاری خانواده بر فرهنگ جامعه همیشه مورد اتفاق نظر آنها بوده است. تعریف زوجیت که به خانواده اطلاق میشود همیشه این خصیصه مهم را در نظریات مختلف این حوزه داشتهایم. اما در چند دهه اخیر به واسطه نظریات و جریان فمنیستی که وجود داشته عدهای درصدد تغییر این تعریف و این خصیصه هستند.
خانواده تشکیل شده است از زن و مردی که در کنار یکدیگر این نهاد را تشکیل میدهند و این زوجیت را همیشه باید در مورد تعریف خانواده در نظر داشته باشیم. هیچ چیز دیگری را نمیتوان جایگزین آن نمود. این تعاریف جدیدی که در حوزه خانواده ارائه میشود نه از لحاظ جامعهشناسی و نه از لحاظ تعاریف فرهنگی و نه از لحاظ فرهنگ مذهبی و ملی ما مورد پذیرش واقع نشده است و همان زوجیت عامل مهم در تعریف خانواده مدنظر میباشد. پس خانواده در کنار هم قرار گرفتن زوج مرد و زن میباشد. خانواده معیار اصلی اخلاقی اجتماعی است، یعنی اخلاقی اجتماعی نشأت گرفته از خانواده است، نظام آئینی جامعه الگو گرفته از نظام آئینی خانواده است. هر قدر در جوامعی خانوادهها منسجمتر باشند نهاد جامعه مصونیت بیشتری خواهد داشت. دورکیم چون بیشتر در عرصه خودکشی به پژوهش پرداخته است، اعتقادش این است که اجتماعات خانوادگی مانند اجتماعات مذهبی یک نیروی مصونیت بخش در مقابل خودکشی و آسیبهای اجتماعی هستند و هر چه خانواده منسجمتر باشد به همان نسبت این مصونیتبخشی و نگهداری اعضا بهتر صورت میگیرد.
حالا ما میخواهیم بدانیم که این خانواده منجسم از کجا نشأت میگیرد، یک خانواده تراز، یک خانواده مستحکم و یک خانواده کارآمد را بخواهیم تعریف کنیم کجا شکل میگیرد، بر اساس چه فرهنگی و بر اساس چه معیارهایی میتوانیم بگوییم خانواده تراز داریم؟ اگر یک خانواده مستحکم را در نظر بگیریم و اگر بخواهیم در حوزه فرهنگ خانواده صحبت کنیم منظور ما از فرهنگ چیست؟ چه چیزی در یک خانواده وجود دارد که بگوییم فرهنگ این خانواده زیباست، فرهنگ این خانواده مستحکم است، این خانواده محکم است؟ زمانی ما میتوانیم بگوییم که یک خانواده مستحکم داریم که ارزشها در آن خانواده مشترک شده باشد. باورهای مشترکی وجود داشته باشد. ارزشهای مشترکی وجود داشته باشد. وقتی ارزشها مشترک باشد این خانواده که در کنار یکدیگر قرار میگیرند از در کنار هم بودن و با هم بودن لذت میبرند. ما در تعریف فرهنگ هم داریم که باورها و ارزشها اهمیت دارند و زمانی این باورها و ارزشها در یک جمعی وجود داشته باشند فرهنگ است. این جمع میتواند یک جمع دو نفره باشد، یک زن و شوهری که با هم ازدواج میکنند یک جمع خانواده را تشکیل میدهند. در این جمعی که تشکیل میشود اگر ارزشها و باورهای مشترکی داشته باشیم آنگاه میتوانیم بگوییم یک فرهنگ خانوادگی مستحکم شکل گرفته است.
وقتی ارزشها یکی شد و مشترک شد، منیتها کنار میرود و اینجا نگاهها یکسان میشود و به یکدیگر نزدیک میشود. این باورهایی که قرار است در خانواده شکل بگیرد که تعریف ما هم از فرهنگ همان باورها و ارزشها است که بعد تبدیل به رفتار میشود از کجا نشأت میگیرد؟ از اعتقادات خانواده نشأت میگیرد. چون بحثهایی که از ابتدا در جلسات کتابکاوی داشتیم بنا بر این بود که کتابهایی را نیز معرفی کنیم، یک کتاب بسیار جالبی در حوزه خانواده است که به نظرم کتاب خیلی خوبی است که میتواند به استحکام خانواده کمک کند، کتاب «هفت عادت خانوادههای موفق» نوشته استیفن آر. کاوی است که در این کتاب تعریفی که از فرهنگ عنوان میکند روح حاکم بر یک خانواده است، یعنی خصوصیات یک خانواده وقتی ما از فرهنگ یک خانواده صحبت میکنیم از پختگی روابط افراد آن خانواده صحبت میکنیم، هر چه این فرهنگ قویتر باشد روابط منسجمتر است و روابط و احساسات با یکدیگر نزدیکتر است.
گاهی اوقات ما در فضای مجازی و فضای جامعه «من چه شدم و …» میشنویم و این منیتها در حال افزایش است. تعریفی که آقای استیفن آر . کاوی برای خانواده ارائه میکند و میگوید خانوادهای که فرهنگش قوی باشد به این حالت میرسد، میگوید زمانی ما میتوانیم بگوییم که خانواده دارای فرهنگی زیبا است، که ایشان به “فرهنگ زیبای خانواده” یاد میکند، میگوید در اینجا توصیف فرهنگی که استفاده میشود افراد خانواده از با هم بودن لذت میبرند، باورها و ارزشهای مشترکی دارند، تعامل بین آنها طبق یک اصولی است و در این خانواده «من» دیگر جایی ندارد و «من» جای خودش را به «ما» میدهد. زمانی ما میتوانیم بگوییم که خانواده مستحکم شکل گرفته است که تجربه «ما» و روحیه «ما» شکل بگیرد. دیگر منیت اینجا وجود ندارد و حرکت از «من» به «ما» و از استقلال به همبستگی میرسد. وقتی خانواده فرهنگ قوی داشته باشد در اینجا از خوشبختی همدیگر لذت میبریم.
خانواده دیگر جایی برای مسابقه و رقابت نمیشود. اگر تو درس میخواهی بخوانی پس من هم باید بخوانم. چرا آن دکترایش را گرفت و چرا من نگرفتم؟، چرا شوهرم کار کرد و من نکردم؟. اینجا دیگر خانواده منع رقابت نمیشود. اگر همسر من درس خواند و دکترایش را گرفت، من از موفقیت او احساس خوشبختی و شادی میکنم. اینجا وقتی منها تبدیل به ما میشود این حالت را پیدا میکند. خوشبختی ما از خوشبختی دیگران حاصل میشود. من از موفقیت بچههایم شاد میشوم. همسر من از موفقیتهای من شاد میشود. اینجا ما میتوانیم در این خانواده یک فرهنگ غنی حاکم شده است. اینجا دیگر خانواده یک جبهه مسابقه نیست. پس وقتی ما احساس میکنیم که خانواده از منیتها به ما تبدیل شده است، اینجا میتوانیم بگوییم که یک خانواده مستحکم شکل گرفته است. اینجا مشکلات راحتتر حل میشود، فرصتها راحتتر شکل میگیرند. حالا ما چطور میتوانیم به این خانواده برسیم و بگوییم ارزشها مشترک شده است؟ برخی روانشناسان معتقدند که اگر بخواهیم تحولی در فرهنگ ایجاد کنیم، باید در حوزه باورها و اعتقادات کار کنیم. برای رسیدن به اعتقادات قوی، گاهی اوقات رکن شناختی مطرح میشود و گاهی اوقات رکن احساسی مطرح میشود. اگر ما بخواهیم مثلا به یک تغییر نگرش برسیم باید شناخت ایجاد کنیم، باید بر اساس همان لایههای فرهنگی که ادگار شاین میگوید لایه اول باورها و اعتقادات ما و ارزشهای بنیادین ما هستند و بعد هم رفتارهای ما هست.
اگر از منظر روانشناسی اجتماعی بخواهیم به این موضوع نگاه کنیم، اگر قرار است تغییر نگرش ایجاد کنیم و این تغییر نگرش به تغییر رفتار بیانجامد و رفتار فرهنگی در خانواده شکل بگیرد، زن و شوهر بخواهند برای اعضای خانواده اعتقادات و باورهای اصیل را ایجاد کنند و به رفتار فرهنگی برسند و در جامعه شکل بگیرد، این باید از خانواده نشأت بگیرد. خانواده محل انتقال میراث فرهنگی است و همینطور هم بالعکس، خانواده میتواند محل استحاله فرهنگی باشد. هر چه در این خانواده اعتقادات بیشتر و باورها قویتر شکل گرفته باشد، در تربیت فرزندان ما موفقتر خواهیم بود و همه اینها به ارتباطات اولیهای که زوج در خانواده با هم ایجاد میکنند. هر چه ارزشهایشان با یکدیگر مشترکتر باشد و باورهای مشترکتری با هم داشته باشند، فرهنگ زن و شوهر با یکدیگر مشترک شده باشد، این دو در کنار یکدیگر احساس امنیت و آرامش میکنند. لذا پیوند قویتری بین آنها ایجاد میشود، میتواند برای بچهها امنیت ایجاد کند و آنگاه بچهها میتوانند به پدر و مادرشان اعتماد کنند. آنجا آن اعتقادات و باورها و آداب و رسومی که پدر و مادر به آن معتقد هستند به بچهها منتقل میشود. اگر این ارزشهایی که در خانواده باید شکل بگیرد بین زن و شوهر اختلاف وجود داشته باشد، اینجا بچهها آن احساس امنیت را نخواهند کرد. امنیت و آرامشی که در خانواده شکل بگیرد میتواند به جامعه نیز انتقال پیدا کند.
اگر ما به دنبال امنیت و آرامش در جامعه هستیم، اگر میخواهیم فرهنگ عمومی ما در جامعه رشد کند، همه اینها از خانواده نشأت میگیرد. پس همه اینها را ما باید در خانواده تقویت کنیم. ما در 71 کشور جهان «وزارت خانواده» داریم. 71 کشور هستند که وزارت خانواده به صورت یک نهاد مستقل دارند که در حوزههای مختلف برای خانواده سیاستگذاری میکند. در اکثر کشورها اگر دارند هر تغییر فرهنگی ایجاد میکنند، همانطور که میگوییم پیوست فرهنگی باید داشته باشد، میگویند بایستی پیوست خانوادگی برایش وجود داشته باشد. یعنی هر کاری که در جامعه شکل میگیرد به دلیل اهمیتی که خانواده میتواند در حوزه فرهنگی عمومی و در حوزه رفتار مردم داشته باشد خانواده را باید مدنظر داشته باشیم. محور اصلی خانواده در جوامع کیست؟ خانواده حول محور عواطف میگردد، یعنی روحی که در خانواده حاکم است، روح عواطف و احساسات است و زن محور عواطف و احساسات است. به همین علت رکن اساسی خانواده از لحاظ بار عواطف و احساسی بر دوش زنان هست و زنان هستند که نظام خانواده را میگردانند. مرجعیت و اهمیت مردان در جای خود محفوظ است.
ما در خانواده موضوع هویتدهی را داریم. خانواده قرار است باورها را تقویت کند، خانواده قرار است اینجا شناخت و احساس ایجاد کند. دخترها و پسرها ما که قرار است فردا مادر و پدر شوند این هویت خود را در وهله اول از خانواده میگیرند. هویت فرهنگی را ما در وهله اول از خانواده میگیریم. ما یک ذات زنانه و ذات مردانه داریم و یک هویت مردانه و هویت زنانه داریم. این هویت مردانه و زنانه را اولین جایی که کسب میکنیم و این هویت را میتواند به ما دهد، نهاد خانواده است. فرهنگسازی اولیه از خانواده شکل میگیرد و این خانواده است که هویت بچهها را میسازد. بچهها انتقالدهنده فرهنگی ما هستند. اگر قرار باشد فرهنگی ماندگار شود این خانواده است که آن را انتقال میدهد. خانواده است که انتقال بین نسلی و انتقال میان نسلی دارد. نقش اساسی خانواده است که میتواند اعتقادات و باورها و آداب و رسوم و سنتها را حفظ کند. گاهی در کلاس به دانشجویان میگویم که وقتی ما در خانهای وارد میشود از نوع چینش لوازم خانه میتوانیم بفهمیم که آنها چه اعتقادی دارند و چه چیزی برایشان ارزش است.
کشورهای که به رشد فرهنگیشان فکر میکنند، نظام فرهنگیشان را از طریق دو نهاد میتوانند منتقل کنند، نهاد اول خانواده است و نهاد بعدی مدرسه است. اگر میخواهیم فرهنگ قوی و اگر میخواهیم باور قوی و فرهنگ دینی قوی ایجاد کنیم در اینجا باید به خانواده رجوع کنیم. خانواده که میتواند این شاخصهها را در فرزند ایجاد و تقویت کند. اینکه امروز فرزند من میخواهد به مدرسه برود و چه آداب و رسومی برایش دارم، آیا از زیر قرآن آن را رد میکنم، در اینجا اعتقاداتش را شکل میدهم و انتقال نسلی انجام میدهم. در لایههای فرهنگ که ادگار شاین گفته است، اعتقادات ارزشهای ما را میسازند و ارزشها رفتارهای ما را میسازند. ایشان در چرخهای که دارند همانطور که نوک پیکانها به این شکل است که اعتقادات ارزشها را میسازد و ارزشها رفتارها را میسازند، به همان شکل نوک پیکان بلعکس نیز میشود، یعنی رفتار میتواند برای ما ارزشهای ایجاد کند و ارزشهای جدید میتوانند برای ما اعتقادات جدید ایجاد کنند. تغییرات فرهنگی ایجاد شود، باورهای جدیدی در ما ایجاد شود و در نسل ایجاد شود. همانطور که خانواده میتواند فرهنگ جامعه را شکل دهد به همان شکل نیز میتواند استحاله فرهنگی نیز ایجاد کند.
اگر در آن حوزهای که میگوییم قرار است باورها تقویت شود، از حوزه روانشناسی اجتماعی اگر نگاه کنیم، گاهی اوقات ما از نظر شناختی اگر بخواهیم به آن تغییر نگرش و رفتار برسیم نگاه میکنیم و گاهی اوقات از نظر احساسی نگاه میکنیم. از نظر روانشناسی اجتماعی میگویند اگر بخواهیم برای نسل نوجوان تغییرات فرهنگی ایجاد کنیم از مسئله احساسی هیجانی استفاده میکنیم. اما اگر بخواهیم برای جامعه نخبگانی تغییرات فرهنگی ایجاد کنیم از حوزه شناختی آن را ایجاد میکنیم. پس اگر بخواهیم برای بچههایمان باورها و اعتقاداتشان را تقویت کنیم، نسل جوان ما از حوزه احساسی و هیجانی باید در آن تغییر ایجاد شود. اگر آن لایه ادگار شاین را در نظر بگیریم باید از لایه رفتاری به لایه ارزشی و باور برسیم. اینجا آداب و رسوم ما میشود. اینکه من جشن تولد میگیرم به چه شکلی آن را انجام میدهم، اینکه تا چه حد به مراسمات مذهبی اهمیت میدهم، به مراسمات ملی چقدر اهمیت میدهم. اگر بخواهم هویت ملی بچههایم تقویت شود، من در شب یلدا در خانواده چقدر به آن اهمیت میدهم. در یک خانواده چقدر من به نوروز و آداب نوروز اهمیت میدهم. چقدر در خانواده من برای من حافظخوانی مهم است. چقدر در خانواده من شاهنامه فردوسی اهمیت دارد. اگر من میخواهم برای بچههایم هویت ملی ایجاد کنم خانواده من چقدر اوقات فراغتش را در این حوزه میگذراند. من که توقع دارم بچههایم فرهنگی باشند چقدر به سینما و شعر اهمیت میدهم، چقدر اوقات فراغت من را اینها پُر میکند. بچه من در اینجا به من توجه میکند که چقدر اینها برای من مهم هستند و برای بچهام چقدر این زمان را فراهم میکنم که اوقات فراغتش را در این زمینهها بگذراند. از اینجاست که اعتقادات و باورهای ما شکل میگیرند. چه نوع موسیقیای را بچههای ما گوش میدهند، خانواده به دنبال چه نوع موسیقی است، خانواده به دنبال چه نوع فیلمی است، اینها ارزشهای بچههای ما را میسازند.