نشست «مدیریت فرهنگی و هنری چیست؟» در مسنجر کلابهاوس با سخنان دکتر رؤیایی درباره اهمیت جامعه مدیران و هنرمندان ادامه یافت.
بخش اول مطالب مطرح شده در نشست “مدیریت فرهنگی و هنری چیست؟” با سخنرانی دکتر رمضانعلی رؤیایی در این لینک منتشر شد.
در ادامه این نشست به بررسی مفاهیم و نظریات مدیریتی در حوزه فرهنگ پرداخته شد. در این گزارش مشروحی از مطالب بیان شده توسط دکتر رؤیایی و اساتید حاضر در جلسه را مرور میکنیم.
مجری: آقای رؤیایی سؤال مهمی که برای متخصصین حوزه مدیریت فرهنگی وجود دارد کاربرد نظریههای مدیرت در حوزه مدیریت فرهنگی است، این موضوع را تبیین فرمایید.
دکتر رؤیایی؛ اجازه دهید قبل از اینکه به این موضوع بپردازم، بخشی از موضوع قبل را که پیشنیاز سؤال شماست تکمیل کنم. ما تا الان بیشتر با نگاه دولتی و حاکمیتی به این مسئله پرداختیم، اما میدانیم که بخش فرهنگ و هنر در کشور ما بدون سوبسید و حمایت مالی دولت جواب نخواهد داد. بخش خصوصی فرهنگ و هنر هم فَشَل خواهد شد، من به عنوان یک مجموعهدار از گالریها آثاری را میخریدم، نگرانی عمیقی از مسئله اقتصاد خصوصی و اقتصاد خانواده صاحب هنر و اندیشه داشتند. این مسئله بدون یک مدیریت در بخش خصوصی و توجه کافی و بهینه به موضوع اقتصاد خانواده و اقتصاد کل تجارت و صنعت هنر جواب نمیدهد. اگر هر قدر هم آن مفاهمه که در بخش قبل عرض کردم ایجاد شود ما هم در بخش خصوصی به عنوان هنرمند، نویسنده، شاعر، نقاش، مجسمهساز، سینماگر و حالا اخیرا هنرهای مجازی، نمیتوانیم پایا باشیم به عنوان آیندهای که خود ما به جامعه امید دهیم.
اگر بخواهیم به جامعه امید دهیم، میبایست اول امیدواریای در خودمان داشته باشیم و این موضوع، موضوعیست که نباید از ما پنهان بماند به عنوان مدیریت فرهنگی و هنری به آن تأکید میکنیم، در درون ما به عنوان صاحبان اندیشه، صاحبان ذوق و صاحبان خلاقیت بایستی یک چرخش مالی درستی وجود داشته باشد که آن چرخه مالی درست و اخلاقی هم هنرمند را در همین لحظهای که زندگی میکند شاد نگهدارد و بتواند شادیاش را به جامعه منتقل کند و هم بتواند به آینده امیدوار باشد که این امید را به جامعه منتقل کند. برای این منظور مدیریت باید در بخش خصوصی فرهنگ و هنر اهمیت دارد ولی چگونه؟
این چگونگی را در آن زمان که تدریس میکردم و کتاب اقتصاد فرهنگ را مینوشتم، میگفتم و هنوز هم میگویم، البته اتفاقات خوبی افتاده این حراجهای هنری است که یک پدیده اهرمی و در عین حال محوری برای کمک به معاش خوب اهل هنر بوده است. این اتفاقی بوده که بر اساس آمدن اقتصاد فرهنگ و هنر به جامعه و برخواستن نیازها و سپس گذاشتن پاسخها برای این نیازها بوجود آمده، البته هنوز به غایت خود نرسیده است. پس ما باید سمتی برویم که از نظر مدیریت فرهنگی و هنری خودکفا شویم. تا جایی خودکفا شویم که دولت و حاکمیت برای روشهای خیلی درستتر و برانگیزانندهتری برای کمک به ما اهل هنر و فرهنگ انجام دهد. اینکه چه روشهایی نیاز است را در بحثهای بعدی توضیح خواهم داد که سوبسید ابتداییترین راه و در واقع ناکاملترین راه برای کمک به اهالی اندیشه، فرهنگ و هنر است، راههای دیگری هم وجود دارد که حوزه فرهنگ و هنر هم بایستی پتانسیل خود را جذب کند تا بتواند به طور خودکفا یا نزدیک به خودکفا خودش را اداره کند.
نکتهای که شما از من پرسیدید پاسخ دهم. مدیریت اقیانوسیست، همانطور که میدانید در اوایل قرن 18 و با وقوع انقلابهای صنعتی شروع شد. با آقای هنری فایر و فردریک تیلور شروع شد و بعد به حوزههای متعدد و گوناگونی گسترش پیدا کرد و اکنون میبینیم از این اقیانوس بزرگ تفکر و توآمان با اجرا، نظریه و عمل، صحبت و قدم، همه اینها در عرصه مدیریت اتفاق افتاده است. به قول شاعر هم به قدر تشنگی باید چشید. آن مقدار تشنگی مدیریت صنعتی از این اقیانوس چشیده و میچشد. آنکه مدیریت بهداشت است این کار را انجام میدهد. مدیریت دولتی است، مدیریت تجازی است، مدیریت بازرگانی است، همه اینها برای اینکه رفع تشنگی خودشان از دریای بیکران مدیریت را انجام دهند شیوههایی را ایجاد کردند و اسم آن را مدیریت با پسوند رشته خودشان گذاشتند. ما هم در رشته فرهنگ و هنر این کار را انجام دادیم، اما هر کدام ما یکی، دو تا یا چند تا از نظر تئوریک مفاهیم، از لحاظ اجرایی دستورالعمل و از نظر اندازهگیری معیارهایی را برای اداره رشتهمان انتخاب میکنیم.
یک چیزی که از قبل وجود داشت این است که عدهای بودند و هنوز هم شاید باشند اینکه فکر میکنند مدیریت، هنر و خلاقیت را تقلیل میدهد. اقتصاد فرهنگ و هنر، هنر را به کسب و کار و کارآفرینی آلوده میکند و در عین حال مسائلی که در مدیریت وجود دارد مانند اندازهگیری، در هنر قابل اجرا نیست، این بخش را باید با احتیاط در موردش صحبت کنیم چون درست است اما این موضوع صد در صد نیست و اینطور نیست که نشود. ما بایستی رابطههای خودمان را در هنر برای اندازهگیری قرار دهیم که این مبحث مربوط به فلسفه و شناخت هنر است و موضوع ارزیابی خلاقیت و محصول هنری است که بحثی ظریف و دقیقِ مخلوط با مدیریت است.
بنابراین ما برای اینکه این سه را در عرصه مدیریت و فرهنگ انجام دهیم بایستی آن چیزهایی را که نیاز داریم از مدیریت بگیریم. ما میتوانیم در مدیریت از برخوردها و روشهای استراتژیک در سطح کلان استفاده کنیم، مثلا این تئوریای که در مدیریت استراتژیک وجود دارد، تهدیدها، فرصتها، ضعفها و قوتها که به SWOT مخفف شده است، این را در محیط کلان میتوانیم انجام دهیم. چند سال پیش دو یا سه مرکز هنری که در کار احداث آن به عنوان مشاور یا مجری انجامش دادم این SWOT را انجام دادیم. اینکه نقاط قوت و ضعف در عرصه فرهنگ و هنر چیست؟ تهدیدها و فرصتها چیست؟ به اینها کاربرد دادیم. اما نمیتوانیم مثل یک موضوع تجاری آن را صد در صد پیاده کنیم، اما حاکمیت میتواند این کار را انجام دهد با حفظ و مشاهدهکردن و درنظر داشتن ظرافتهای بخش فرهنگ و هنر و خلاقیت. یا آن جیزی که جامعهشناسان راجع به بدعتگذاری یا AGIL که آقای پارسونز آن را در عرصه جامعهشناسی و جامعهشناسی فرهنگ ارائه کردند، ما در مدیریت فرهنگی و هنری برنامهریزی را میتوانیم انجام دهیم، بودجهبندی را میتوانیم انجام دهیم. کنترل را با شیوههای دیگر میتوانیم انجام دهیم. ساختارسازی را میتوانیم انجام دهیم. بازاریابی را میتوانیم انجام دهیم. فروش را میتوانیم انجام دهیم، سازماندهی را میتوانیم انجام دهیم.
اما همه با یک عنصر ملیح، نرمکننده و قابل انعطاف هنری و فرهنگی. اگر شما یک کارخانه اتومبیلسازی را صد در صد با اصول مدیریت بایستی اندازهگیری کنید، اما در اینجا طبعا بایستی کاهش داد. ما از همه این عناصر برای طراحی مدیریت استراتژیک، مدیریت اجرایی و اندازهگیری مدیریت استفاده میکنیم. تمام عناصر سازماندهی، تمام عناصر مدیریتی از مدیریت نیروی انسانی تا مدیریت مالی و بودجه را انجام میدهیم، اما یک عنصر در بخش مدیریت با خصیصههای فرهنگی و هنری تغییر زیادی میکند و آن اندازهگیری است.
ما در رشتههای غیرهنری اندازهگیریهایمان، اندازهگیریهایی استاندارد و ضابطهمند و قابل اتکا است اما در حوزه فرهنگ و هنر اینطور نیست. این بحث را در جلسه دیگری ادامه میدهیم. آنچه که ما از مدیریت استفاده میکنیم، آن چیزهایی است که خورند فرهنگی و هنری دارد. مثالی برایتان بزنم که آنچه را که خورند فرهنگی و هنری ندارد را نباید داخل کنیم. قبل از انقلاب که در یک سازمان فرهنگی و هنری بودم، امضای دفتر حضور وغیاب را در ساعت 8 صبح و 4 عصر برای اهل تفکر و اندیشه و هنر حذف کردم. گفتم این بخش نه تنها زاینده نیست، بلکه بازدارنده هم هست. هنرمند بایستی آن حقوقی را که میگیرد بایستی محصولی را ارائه دهد، اما نباید شتابهای بیجهت پشت آن باشد. این موضوع که یک پروژه هنری بودجهای داشته باشد این چیز بدی نیست، منتها میتوان در پروژه هنری آن را از روشهای دیگری به شیوههای دیگری تنظیم کرد که دُگم نباشد، پیچیدگی نداشته باشد و خطکشهای غیرقابل ….. نباشد و قابل انعطاف باشد.
این مثال ساده را زدم، از آن سو شما در دنیای مدیریت فرهنگی و هنری میتوانید از پدیدههای جدید و نظریهپردازیهای جدید در عرصه مدیریت بگیرید و در حوزه فرهنگ و هنر قرار دهید. شاید این انشعاب مدیریتی از اقیانوس بزرگ مرحوم پیتر دراکر به بعد در میان رشتههای مدیریت انشعابی مثل مدیریت صنعتی، مدیریت بهداشت، مدیریت ساختمان و … مدیریت فرهنگی و هنری به دلیل طبیعت فرهنگ و هنر و طبیعت خلاقیت بیشترین سهم را در ایجاد خواستگاهش و تعاریفش و مبانی نظری آن از همه رشتههای دیگر تفکر در آن است. به این دلیل که بایستی همهاش تطبیق داده شود با جریانی که خود آن جریان سازمانپذیر نیست. به دلیل اینکه اگر قرار باشد خلاقیتش سازمانپذیر باشد، آنگاه اتفاقی میافتد که نباید بیافتد، کلیشه اتفاق میافتد و کلیشهها دیگر هنر نیستند، کپی هستند. توصیه میکنم کتاب معروف “کارخانه مطلقسازی” نوشته کارل چابک را مطالعه کنند، خیلی خواندنی است. آنگاه مطلقسازی میشود و نقاشیهای هنرمندان با یکدیگر تفاوتهای زیادی نخواهد داشت. یا در عرصه سینما ما میتوانستیم در این عرصه بماند و پیشرفتی نکند که تا امروز شما فیلمهای زیبایی را میبینید. بنابراین عرصه فرهنگ و هنر اینطور نیست که ضابطه و خطکش داشته باشد، اما برای اجرای بهترش و طینت پاک هنر و هنرمند بایستی ما در بخش مدیریت و مدیریت فرهنگی و هنری آسودگی خیال برای او فراهم کنیم که با این آسودگی خیال و شاد و امید محصولش را برای جامعه امیدوار و شاد تقدیم کند.
پایان بخش دوم.