جامعه مدیران فرهنگی ایران
عباس محمدی

عباس محمدی

دکترای مدیریت و برنامه‌ریزی فرهنگی

بررسی نقش فرهنگ کتابخوانی در کاهش خود بیگانگی فرهنگی

فرهنگ مانند یک جریان آب روان ، همیشه در حال تغییر و تحرک است. این بدان معنا نیست که تغییر فرهنگی یک حرکت مداوم است. بلکه تقریباً مانند هر چیز دیگری در این جهان ، به صورت چرخه ای حرکت می کند ، ضربان می زند. بعضی اوقات تغییرات فرهنگی سریع وجود دارد و مواقعی نیز وجود دارد که سرعت و شوک ناشی از آینده گذشته های مختلف را مجبور به بازگشت می کند. این بازگشت برای بعضی ها آرزوی داشتن خانه ای دائمی است ، برای برخی دیگر این امیدواری است که برخی از ویژگی های گذشته را در زمان حال بگنجاند و سرانجام برای بعضی ها مکثی کوتاه در حرکت رو به جلو جریان است.
این تنش بین زمان حال و تمایل به بازآفرینی گذشته های جایگزین یکی از موضوعات اصلی وحدت بخش در میان بسیاری از گفتمان های اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی امروز توسعه است. به طور کلی ، این گروه ها هستند که متوجه شده اند که با هجوم مدرنیته ، اشکال فرهنگی سلطه طلبانه سلطه گرانه ، انتخاب هایشان محدود شده است. زیرا ارزشهای آنها توسط تمدن و فرهنگ مسلط خوار شده است.
از خود بيگانگي، يكي از مهم ترين مسائل انسان شناختي است كه در رشته هاي گوناگون علوم انساني از جمله جامعه شناسي، روان شناسي، فلسفه و حتي روان پزشكي مورد توجه قرار گرفته است. مفهوم « alienation » كه دز زبان فارسي به « از خودبيگانگي» ترجمه شده است، عنواني است كلي براي بسياري از دردهاي فردي و اجتماعي انسان; و به دليل همين كليت، مفهومي است بسيار مبهم. به عبارت ديگر، وقتي همه مشكلات را زير يك عنوان كلي خلاصه مي كنيم، در واقع روشن نيست كه درباره چه مشكلي بحث مي كنيم. براي مثال، وقتي مي گويم: «فلاني بيمار است» چيزي كه از اين تعبير دستگيرمان مي شود، اين است كه حال اين شخص خوب نيست; يعني آن گونه كه بايد باشد نيست. اما اينكه چه مشكلي براي او پيش آمده، يا چه اختلالي در مزاج او رخ داده، كه موجب اين وضع شده است و چگونه مي توان با ايجاد تغييراتي در مزاج او زمينه بهبودي او را فراهم نمود، مشخص نيست. بر همين اساس است اگر فردي دچار از خودبيگانگي شده باشد. سؤال مي شود چگونه اين مشكل يا بيماري به وجود آمده، راه حل و يا درمان آن چيست؟ چرا بسياري از انسان ها به اين درد مزمن مبتلا هستند؟ راه هاي پيشگيري از آن كدام است؟ چه اقداماتي بايد در زندگي انسان صورت گيرد تا به رفع آن منجر شود؟ مجموعه سؤالاتي از اين دست و پاسخ به اين پرسش ها، مستلزم بررسي مفهوم از خودبيگانگي، تبيين ديدگاه هاي مختلف درباره آن و در نهايت، ارائه راه كارهايي براي پيشگيري يا درمان آن مي باشد.
آنچه تاكنون بيان شد، درباره از خودبيگانگي فردي بود، و اما گاهي جامعه يا ملتي به از خود بيگانگي مبتلا مي شود و جامعه اي ديگر را خود مي پندارد و گاهي اوقات ملتي از خود بيگانه مي شود و از هويت ملي و فرهنگي خويش فاصله مي گيرد و هويت فرهنگي جامعه اي ديگر را اصل قرار مي دهد.
جوامعي كه فرهنگ بيگانه را بدون در نظر گرفتن سنت ها و باورداشت هاي جامعه خود به جاي فرهنگ خودي مي نشانند و در واقع، همه تار و پود فرهنگ خودي را از هم مي گسلند، دچار يك سردرگمي و آشفتگي فرهنگي مي شوند، زيرا همه نهادهاي فرهنگي اصيل آن جامعه قدرت تأثيرگذاري و فرهنگ سازي خود را از دست مي دهند. چنين جوامعي به جاي تعامل فعال با ساير فرهنگ ها منفعل مي شوند و به جاي انتخاب و اقتباس عناصر مفيد از ساير فرهنگ ها، از فرهنگ بيگانه كپي برداري مي كنند. علاوه بر آنچه بيان شد، به طور خلاصه مي توان گفت؛ انحرافات اخلاقي و سقوط ارزش ها، خودباختگي، علم زدگي، انسان مداري، اصالت دادن به ماديات، فروپاشي نهادهاي اجتماعي، به ويژه نهاد خانواده و خلاصه كردن پيشرفت و توسعه در رشد و پيشرفت فنّاوري، از پيامدها و از مظاهر نوين از خودبيگانگي جوامع انساني در دنياي معاصر محسوب مي شود.
لذا با توجه به وظیفه ذاتی جامعه دانشجویی که در پی علم و دانش می باشند و مطالعه رکن اساسی آن محسوب می شود، سوالی که ذهن محقق را درگیر نموده این است؛ آیا می توان با گسترش فرهنگ کتابخوانی در بین دانشجویان به عنوان یکی از مولفه های کاهش خود بیگانگی فرهنگی اهتمام ورزید؟
از خود بيگانگي نوعي بيماري است كه هويت واقعي انسان يا به عبارت ديگر، انسانيت انسان را هدف مي گيرد و موجب بحران هويت در فرد مي شود و تعادل رواني شخص را بر هم مي زند. فرد از خودبيگانه در واقع دچار نوعي اختلال شخصيت مي شود.
یکی از مهمترین ریشه های حیات و هویت یک ملت آگاهی از گذشته، پیشینه فرهنگ و باورها است. قطعاً فرهنگ مهمترین پشتوانه برای مانایی یک ملت در تاریخ است به این می ماند که گذشته و ایام سپری شده عمر را از یک فرد بگیرند و او صرفاً در یک حال منفک از یک پیشینه زندگی کند، مسلماً چنین فردی با از دست دادن حافظه، هویت و پیشینه خود را از دست داده و هر چقدر هم که توانمند باشد به یک درخت بی ریشه در هجوم تند بادها تبدیل شده است.
امروزه یکی از مولفه های بنیادینی که در هجمه تهاجم فرهنگی می تواند ما را از حوزه انفعال و برخودرهای صرفاً عکس العملی رها کند آگاهی نسبت به آموزه ها، باورها و داشته های فرهنگ ایرانی – اسلامی است، بدون این آگاهی ما دچار نوعی از خود بیگانگی و از خود باختگی خواهیم شد و مجذوب هر خسی خواهیم شد که در دست دیگران می بینیم. اتفاقاً بخشی از ریشه های مرعوب شدن جامعه ما به ویژه گروه نخبگان در برابر دستاوردهای فرهنگی غربی به ویژه در حوزه علوم انسانی به این قضیه برمی گردد.
اما پرسش اصلی این جا است که چه زمان می توان این پویایی و جسارت را در متن جامعه به ویژه میان نخبگان به یک حالت ذهنی و رفتاری فراگیر تبدیل کرد؟
از نظر محقق این اتفاق زمانی خواهد افتاد که ما به تمام معنا با گذشته و پیشینه و ریشه های اصیل فرهنگ ایرانی – اسلامی گره بخوریم، در این میان یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین شیوه های این اتصال کتاب و کتابخوانی است.
ملتی که کتاب نخواند و به این وسیله در اجزا و عناصر فرهنگ خودی توجه نکند نمی تواند با روزمرگی و سیاست گذاری های مبتنی بر رفتارهای عکس العملی و انفعالی در برابر سموم فرهنگی ایستادگی کند.
بر این اساس به نظر نگارنده کتاب و کتابخوانی به مثابه یک پل میان ما و گذشته مان می تواند منبعی باشد تا به حجم عظیمی از اطلاعات تاریخی، فرهنگی و اجتماعی دسترسی داشته و از این انباشت عظیم در جهت حفظ سرمایه ها و اندوختن بر آن بهره برداری کنیم.

رفتن به نوار ابزار